A.I : Artificial Intelligence
یکی دو بار دیگه پیش اومده بود که درمورد فیلم توی وبلاگ بنویسم و سعی کنم یه فیلم رو از دید خودم به عنوان یه بیننده ساده فیلمها بررسی کنم یا برداشتهام رو در موردش بگم . همونطور که قبلا هم گفتم من نه بیننده خوب و حرفه ایی هستم و نه فیلمهایی که در موردشون مینویسم فیلمهای خیلی جدید و به روزی هستن.فقط چون واقعا تحت تاثیر این فیلم قرار گرفتم به این نتیجه رسیدم تا اثر کلی این فیلم روم از بین نرفته در موردش بنویسم ...فیلم AI یا هوش مصنوعی محصول سال 2001 و تا اونجایی که میدونم جزو آخرین پروژه های استنلی کوبریک بوده که البته اجل بهش مهلت نداد و درنتیجه کارگردانی فیلم رو استیون اسپیلبرگ به عهده گرفته.هوش مصنوعی به نوعی جزو فیلمهای Scifi به حساب میاد که دررابطه با آینده و تکنولوژی پیشرفته بشری صحبت میکنه . اما تفاوت عمده ای که من توی این فیلم دیدم حس دراماتیک و احساسی این فیلم بود که اون رو با فیلمهای شاخصی که توی این ژانر دیده بودم مثل سه گانه ماتریکس با ترمیناتور جدا میکرد. فیلم در آینده ای اتفاق میفته که در اون انسانها موفق به ساخت روباتهایی شدن که ظاهری کاملا انسانی دارند و با کلیه ویژگیهای یک انسان کار میکنن. اما طرح بلندپروازانه تری به ذهن پروفسور Hobby که یکی از طراحان این روباتهاست میرسه : ساخت یک روبات که دارای احساس باشه و بتونه به دیگران علاقه مند بشه! روبات درقالب یک پسربچه ساخته میشه و اون رو به خانواده ای میدن که پسر اونها بیماری سختی داره و به علت این بیماری اون رو Freeze کردن تا علم به حدی برسه که اون معالجه بشه. پدر ، روبات رو که David نام داره به مادر هدیه میکنه و مادر بعد از مدتی برنامه ای که حس محبت رو در روبات زنده میکنه روی اون Install میکنه. برنامه ای که با تاکید سازنده روبات بعد از نصب قابل حذف نیست! دیوید عشق و محبت خودش رو به مادر تقدیم میکنه و مادر هم رفته رفته به اون علاقه مند میشه تا جایی که عروسک Teddy Bear پسرشون رو که یک عروسک پیشرفته و درنوع خودش هوشمند و سخنگوئه به دیوید هدیه میکنه...هرچند که پدر میگه خود دیوید هم فقط یک اسباب بازیه ! و مادر در جواب اون میگه : نه اون یک موهبت و هدیه است! همه چیز خوب پیش میره تا جایی که پسر واقعی خانواده به نام Martin بهبود پیدا میکنه و به خونه برمیگرده . از اینجاست که مشکلات شروع میشه.حسادتهای مارتین به دیوید و گوشه کنایه های اون مبنی بر اینکه "دیوید فقط یک اسباب بازیه پیشرفته است" . این روند تا جایی ادامه پیدا میکنه که حتی سر میز شام دیوید برای رقابت با مارتین شروع به غذا خوردن میکنه.در عین این که میدونه این کار برای اون گرون تموم میشه و درنهایت Shut Down میشه و با کلی دردسر و تعمیر به حالت عادی برمیگرده.جالب اینجاست که درحین تعمیرات که مادر با غم به اون نگاه میکنه بهش میگه : باور کن هیچ دردی حس نمیکنم! بعد از بهبودی مارتین بالاخره این وضعیت رو نمیتونه تحمل کنه و به دروغ به دیوید میگه که اگه دسته از موهای مادرشون رو با قیچی ببره مادر به دیوید مثل پسر خودش علاقه مند خواهد شد.دیوید با اینکه میدونه این کار عاقلانه نیست به خاطر کسب عشق مادر این کار رو شب هنگام میکنه ولی پدر بیدار میشه و دیدن یک روبات با قیچی بالای سر اونها این شک رو دراون ایجاد میکنه که روباتی که میتونه عشق بورزه میتونه متنفر هم بشه. چنین سلسله رخدادهایی باعث میشه پدر و مادر تصمیم بگیرن دیوید رو به کارخانه پس بدن. پس دادنی که منجر به نابودی دیوید خواهد شد چون روباتهای پس داده شده طبق قانون نابود میشن.مادر در آخرین لحظه و نزدیک مقصد از این کار منصرف میشه و پسر رو به جنگلی میبره و به اون میگه که باید تنها زندگی کنه. فرم بیان احساس دیوید بعد از فهمیدن این جدایی فوق العاده بازی شده و هنرپیشه خردسالش واقعا طبیعی حس رو منتقل کرده.مادر دیوید رو به همراه عروسک تدی که به اون داده بود تنها میگذاره و میره.در طول 1 ساعت ابتدایی فیلم داستان خیلی آهسته و با روند کندتری دنبال میشه ولی از اینجا ریتم آهنگ در ساعت دوم به شدت سریع میشه . به طور خلاصه ، دیوید که در خلال داستانهایی که مادر برای مارتین تعریف میکرد داستان پینوکیو و تبدیل شدن اون به یک پسر واقعی توسط پری مهربان آبی رنگ رو شنیده بود تصمیم به پیدا کردن اون میگیره و در این راه با رباتهای فراری دیگه ای آشنا میشه. حتی توسط شکارچیان ربات که در یک فستیوال رباتها رو برای تفریح نابود میکنن گرفتار میشه ولی به خاطر منحصربفرد بودنش (داشتن قدرت عشق ورزیدن) و کودک بودنش آزاد میشه.درنهایت پس از کش و قوسهای فراوان برای یافتن پری آبی به زادگاه خودش و نزد خالق خودش پروفسور Hobby برمیگیرده.اونها دیوید رو به جایی مشابه همون محیطهای Freezing میبرن و دیوید 2000 سال برای تبدیل شدن به یک پسر واقعی در اون محل دعا میکنه و از پری آبی کذایی کمک میخواد! داستان در پایان به نقطه ای میرسه که حیات بشری کاملا نابود شده و تنها ساکنین روی زمین نسل پیشرفته ای از موجودات هوشمند مصنوعی هستن که دیوید رو پیدا میکنن و به اون میگن که مادرش سالها پیش مرده . همونطور که کل بشریت نابود شده. ولی اونها میتونستن اگر DNA از هر انسانی داشته باشن اون رو برای مدت یک روز به حیات برگردونن . دیوید تارهای موی مادر رو به اونها میده و اونها برای یک روز مادرش رو براش Create میکنن.دیوید یک روز فوق العاده رو با مادری سپری میکنه که دیگه تنها به اون توجه داره . نه کار ، نه همسر و نه فرزند دیگه ای . در پایان روز مادر مجددا میمیره و دیوید هم به خوابی که شاید خواب مرگ باشه فرو میره...
به اعتقاد من یک ساعت اول فیلم واقعا عالی پیاده سازی شده.یک سری جملات و تمهای فیلم واقعا حالت فلسفی دارن به نظر من ، شروع فیلم همکاران پروفسور هابی از اون در مورد انگیزه اون برای ساخت روباتی که بتونه عشق بورزه میپرسن؟ و اون میگه : مگه در ابتدای خلقت خداوند انسانها رو برای دوست داشته شدن خودش خلق نکرد؟ جوابی زیبا و واقعا دو پهلو ... صحنه های زیبا و پرمعنای دیگه ای هم در فیلم هستن مثل صحنه ای که تدی خرس عروسکی هوشمند و دیوید که اون هم به نوعی یک عروسک فوق هوشمنده در کنار هم ایستادن و تفاوت و شباهت اونها به هم به بیننده القا میشه.Joel Osment نقش دیوید رو به عنوان یک روبات با احساسات انسانی فوق العاده بازی کرده.رنجی که به اون برای رسیدن به معشوقش که مادرش باشه تحمیل میشه. رنجی که تنها به اون تحمیل شده برای اینکه روباتی باشه که توانایی دوست داشتن داشته باشه! در حالی که سازندگانش به این فکر نکردن آیا روباتی که توانایی دوست داشتن داره توسط دیگران هم دوست داشته خواهد شد؟ تلاش اون برای "انسان" شدن شاید به نوعی شباهتی داشته باشه به تکاپوی انسان برای رسیدن به کمال باشه. همچنین جملات یکی دیگه از روباتهای فراری به نام جو که نقش اون رو "Jude Law " بازی کرده و میگه :" انسانها ما را خیلی باهوش ، خیلی سریع و در تعداد خیلی زیادی ساخته اند.ما به خاطر اشتباهات انسانها رنج میبریم و روزی که پایانی برسه تنها ما هستیم که برای رنج کشیدن باقی میمونیم و این دلیله اینه که اونها از ما تنفر دارن " . صحنه هایی مثل نابود کردن روباتها برای خنده عمیقا من رو به یاد جنگهای گلادیاتوری میندازه و این استهزا که انسان در اوج پیشرفت هم میتونه اون حس درنده خویی خودش رو داشته باشه . حسی که حتی در کارهای مارتین بچه سال و حسادتها و شیطنتهای اون برای آزار دیوید دید. دیویدی که با اینکه یک روباته ولی خیلی عاقلانه تر و با احساستر از اکثر کاراکترها رفتار میکنه و یا همخوابگی غیرقانونی و مخفی یک دختر انسان و جو ، روبات خوش قیافه و جذاب من رو شدیدا یاد دوران بعد از جنگهای داخلی امریکا در قرن 19 میندازه و کراهتی که همخوابگی مردان سیاه و زنان سطح پایین سفید در اون روزها داشت.شاید بشه گفت آپارتاید جنسی تکنولوژیک! درکنار جو علمی تخیلی این فیلم حس واقعا فلسفی در این فیلم دیدم که در مجموع به عنوان یک بیننده آماتور و علاقه مند سینما این فیلم شدیدا من رو تحت تاثیر قرار داد و برای همین این خزعبلات رو نوشتم تا شما رو هم در اون شریک کرده باشم. منتظر نظراتتون هستم
تا بعد...
مطلب را به بالاترین بفرستید:
Megadeth - System has Failed
درود و سلام
همونطور که میدونید مگادث آلبوم آخر خودش رو رکورد کرده و توی شهریور هم این آلبوم عرضه میشه . ولی با توجه به اینکه این آلبوم بعد از پایان مراحل مسترینگ و میکس Leak شد یا به عبارتی لو رفت (به تایید خود بر و بچس سایت مگادث) الان دیگه فقط خواجه حافظ شیراز گیرش نیاورده و گوش نکرده (لابد چون متال گوش نمیده!!) به هرحال لطف دوستان شامل حال ما شد و این آلبوم به ما هم رسید و گوش کردیمش. با توجه به اینکه قبلا یه نیمچه بررسی روی Trackهایی که خود سایت مگادث برای شنیدن گذاشته بود کرده بودم بهتر دیدم این آپدیت رو هم به این آلبوم بپردازم.
آلبوم از 12 آهنگ تشکیل شده که یکی از اونها همون Kick The Chair هست که توی این وبلاگ در موردش حرف زده بودم.از نظر کیفیت صدایی من تفاوت خیلی زیادی بین کار نهایی و Kick the chair قبل از مسترینگ که اون موقع شنیدمش نمیبینم. در مورد آلبوم هم تنها چیزی که میشه گفت اینه که کار درحد خیلی زیادی ناامید کننده است! شاید اگه خیلی خوش بینانه بهش نگاه کنیم یه نمه از world Needs a hero بهتر باشه ولی در کل آلبوم ترک شاهکاری نداره و شاید بهترین کار آلبوم همون Kick The Chair و تا قسمتی هم ریفهای Blackmail to Universe باشه که اولین ریفهایی بود که بدون وکالز در سایت مگادث قرار داده بودن و موقعی که برای اولین بار شنیده بودم واقعا از کار خوشم اومد ولی متاسفانه این دو آهنگ تنها کارهای خوب آلبوم هستن و باقی کارها بین قابل تحمل تا افتضاح متغیر هستن (لااقل نظر من اینه) همونطور که گفتم فرم کاری آلبوم بیشتر به World Needs a hero نزدیکه اما بعضی جاها رگه هایی از Cryptic Writings یا حتی Risk رو میشه در کارها دید . مواردی مثل Of Mice and Man که به نظر من واقعا از افتضاح هم یه چیزی اون ورتره! نوازندگی لیدگیتار هم زیاد چیز خاصی نداشت . فرم کاری ماستین تقریبا مثل همیشه است شاید کمی ملودیکتر . اما Poland انگار گیتار زدن یادش رفته! اکثر جاها چیزهایی که میزنه یا به حس و حال کار نمیخوره یا رسما تکراری و چرنده!
با قیاس آلبومی مثل The Glorious of Burden از Iced Earth واقعا این آلبوم تو ذوق میزنه! (تازه من چندان Iced Earth باز هم نیستم! ولی کیفیت کاری اون آلبوم کجا و این کجا!!)
به هرحال واقعا متاسفم که مگادث هم تقریبا کارش با این آلبوم تموم شد هرچند همین الان این آلبوم طرفدارای Die hard زیاد داره (شاید مثل St-anger ) ولی به اعتقاد من که مگادت و ماستین دیگه چیزی برای گفتن ندارن و در یک کلام System has failed !
در پایان ترجمه یک مصاحبه با Dave Mustaine با مجله Guiitar Worldرو براتون میذارم که توی یکی از کلابها پیدا کردم... حرفهای جالبی در رابطه با تاریخ گروه بیان کرده :
Guitar World : قبل از آمدن مارتی فریدمن به گروه (سال 89) تلاش میکردی که Dimebag Darrel از پنترا رو به گروه بیاری درسته؟
Dave Mustaine : این درسته.سال 89 بود.من تازه Nick Menza رو به گروه آورده بودم و اون موقع پنترا فقط حول و حوش تگزاس کار میکرد.از Dime خواستم به گروه بیاد و او هم به من گفت درصورتی میاد که برادرش هم به گروه بیاد و من گفتم برادرت چی کاره است؟ یه کمک دهنده درحین تور؟ و اون گفت که درامره گروهه و من قضیه اضافه شدن منزا رو بهش گفتم و اون هم گفت پس بیخیالش ! موفق باشی داداش!
GW : در ابتدای کار گروه در بعضی اجراها از کری کینگ (اسلیر) در گروه استفاده میکردی
DM : قبل از ضبط اولین آلبوم بود.کری به ما کمک میکرد.اون عضو گروه نبود
GW : آیا درخواست عضویت کرد؟
DM : نه فکر نمیکنم.و فکر هم نمیکنم اگه عضو میشد چیز جالبی از کار درمیومد.چون با اینکه اون روزها من تمهای سیاهی در ذهنم داشتم ولی اونها با شیطان پرستی و این چیزا جور درنمیومد!!
GW : نظرت راجع به نوازندگی کری کینگ چیه؟
DM : قبل از اینکه استیل زدنم رو نشون بدم اون خیلی خوب بود.بعد از اون، اون واقعا خوب شد! یه سری از شگردهام رو نشونش دادم که تا اون موقع ندیده بود.فکر کنم بیش از اون چیزی که اون میخواست کمکش کردم ولی همونطور که میدونید اون الان از فرم من متنفره .نمیدونم چرا.من از کری بدم نمیاد.ولی اون یه مشکلی داره ! از همه بدش میاد!!
GW : برای آلبوم جدید شما سعی کردید گروه قدیمی خودتون رو جمع آوری کنید
DM : تلاشم رو کردم.میدونید که من جدیدا دوباره نیک منزا رو به عنوان درامر به گروه برگردوندم.اما مارتی ظاهرا با کاری که میکنه راحته . همینطور من با Ellefson هم حرف زدم ولی اون خیلی پول میخواست! اون برای این آلبوم نه چیزی ساخته و نه زده و با اینحال بیش از چیزی که تا به حال بهش پرداخت شده پول میخواست.من با خودم فکر کردم "اون در حال حاضر گروهی نداره و من برای عضویت در یک گروه و پروژه آماده به اون پیشنهاد میدم و اون اینطوری میکنه" در نتیجه متاسفم! این اتفاق نیفتاد
GW : در طی تاریخ 20 ساله مگادث این اولین آلبومیه که در اون Ellefson بیس نمیزنه. هرچند باید یادآوری کنم که ظاهرا قرار بود در سال 97 اون رو عوض کنی نه؟
DM : اون موقع نیک منزا به ما گفت یه غده سرطانی توی پاش داره! این موضوع ما رو خیلی نگران کرد چون ما نیک رو دوست داشتیم . اما بعدا فهمیدیم دروغ میگه . اتفاق زیادی افتاد که خصوصیه ولی درنهایت من به مارتی گفتم بهتره نیک رو از گروه بیرون کنیم چون به ما دروغ گفته و مارتی گفت "رفیق ، اگه قراره کسی رو پیدا کنیم بهتره که کسی رو گیر بیاریم که به بیس لاینها گند نزنه ! "
GW : مارتی با زدن دیوید مشکلی داشت ؟
DM : آره . کار توی استودیو با دیوید سخت بود.اون روی Timing خیلی مشکل داشت
GW : آیا مشکلات شخصی هم بینتون پیش میومد؟
DM : من معتقدم دیوید این همه سال دوام اورد چون آدم با سیاستی بود و همیشه با گروه همراه بود . فکر کنم اگه یه دفعه این کار رو نمیکرد از گروه اخراج میشد!
مطلب را به بالاترین بفرستید:
9.The Dance of Eternity
این آهنگ دومین آهنگ بدون کلام این آلبوم به حساب میاد.در این آهنگ جان پتروچی برای اولین و آخرین بار! در این آلبوم از گیتار هفت سیم یا همون Seven String Guitar استفاده کرده. همچنین John Myung یه سولوی بیس واقعا فوق العاده ولی کوتاه در این آهنگ اجرا میکنه . موضوع جالب در مورد این آهنگ اسم اونه - Dream Theater در سال 91 در آلبوم Images and Words آهنگی داشت به نام Metropolis Part I . بعدها طرفدارها مدتها از اونها انتظار آهنگی به نام Metropolist Part II رو داشتن که این انتظار در نهایت به صورت این آلبوم دراومد. آخرین جمله متن آهنگ سال 91 با نام Metropolis Part I به صورت : Love is the dance of eternity بود که با توجه به ارتباط اون آهنگ و این آلبوم این اسم برای این آهنگ انتخاب شد.
10.One Last Time :
بعد از دو آهنگ سنگین و طولانی مجددا این آهنگ با پیانوی Rodess و ریتمهای آهسته پتروچی شروع میشه . مجددا در این آهنگ درابتدا در زمان حال نیکولاس داستان رو ادامه میده و اینطور بیان میکنه که به کل داستان و مرگ تراژیک ویکتوریا و جولیان مشکوکه و به نظر یه چیزی درست جور در نمیاد :
It doesn`t make any sense
This tragic ending
In spite of the evidence
There`s something still missing
Heard some of the rumours told
A taste of one`s wealth
Did Victoria wound his soul?
Did she bid him farewell?
این بار هم مجددا نیکولاس تحت یه حالت خلسه و هیپنوتیزم وارد خانه ویکتوریا و ادوارد میشه و شاهد مشاجره اونها میشه :
An open door
I walk on through
Into his bedroom
Feeling as cold as outside
The walls disappear
To some woman who`s screaming
A man pleads forgiveness
His words I cannot hear
11. The Spirit Carries on
این آهنگ مجددا از نظر زمانی در زمان حال و از دید نیکولاس اجرا میشه .
در یازدهمین آهنگ هم مجددا نیکولاس که کاملا متوجه ارتباط خودش و زندگی ویکتوریا شده و میدونه که در حیات قبلیش در کالبد ویکتوریا بوده بیان میکنه که مفهوم زندگی رو فهمیده و ترسی از مرگ نداره :
If I die tomorrow
I`d be allright
Because I believe
That after we`re gone
The spirit carries on
I used to be frightened of dying
I used to think death was the end
But that was before
I`m not scared anymore
I know that my soul will transcend
درنهایت هم نیکولاس مفهوم ویکتوریا رو در زندگیش درک میکنه و به مفهوم ارتباط خودش با اون پی میبره ، این آهنگ یکی از زیباترین و احساسی ترین سولوهای جان پتروچی رو به همراه داره که واقعا به حس و حال آهنگ جوره ...
Victoria`s real
I finally feel
At peace with the girl in my dreams
And now that I`m here
It`s perfectly clear
I found out what all of this means
If I die tomorrow
I`d be allright
Because I believe
That after we`re gone
The spirit carries on
12. Finally Free
آخرین Track آلبوم که درواقع اختتامیه و تکمیل کننده آلبومه و به نوعی کل داستان رو هم برای شنونده روشن میکنه . در این آهنگ مجددا با Flashback به گذشته طرف هستیم و از نظر زمان وقوع اتفاقها این آهنگ قبل از آهنگ ششم یا Beyond This Life قرار داره. در ابتدای آهنگ که از نظر زمانی عصر روز جمعه است ادوارد (همون Miracle ) بیان میکنه که خون دستهاش رو پوشونده و فکر اینکه ویکتوریا اون رو ترک کرده ناراحتش کرده . همچنین در حال نگارش نامه ای برای گمراه کردن دیگرانه که در اون نوشته :
" This feeling inside me
Finally found my love, I`ve finally broke free
No longer torn in two
I`d take my own life before losing you"
بعد از این قسمت در داخل خود آهنگ با یک Flashback زمانی روبرو هستیم و این بار داستان از عصر همان روز جمعه و به روایت ویکتوریا ادامه پیدا میکنه ، ویکتوریا بعد از مشاجراتش با ادوارد به اشتباهش پی برده و او رو ترک میکنه و مجددا نزد معشوق اولش یعنی جولیان ، برادر ادوارد برمیگرده .
Feeling good this friday afternoon
I ran into Julian
Said we`d get together soon
He`s always had my heart
He needs to know
I`ll break free of the Miracle
It`s time for him to go
با اینکه میدونه این بازگشت خیلی خطرناکه و اگه ادوارد متوجه بشه حتی میتونه از خشم برادرش رو بکشه . مجددا شباهت جملات بیان شده در نامه ای که ادوارد مینویسه و احساسات ویکتوریا به زیبایی بیان میشه . اینکه تصمیمش رو گرفته و دیگه بین دو نفر (ادوارد و جولیان) تقسیم نشده و آزاد و رهاست :
This feeling inside me
Finally found my love, I`ve finally broke free
No longer torn in two
He`d kill his brother if he only knew
داستان مجددا از دید نیکولاس که در هیپنوتیزمه بیان میشه و اون تعریف میکنه که ویکتوریا و جولیان مجددا همدیگه رو در میعادگاه مخفیشون ملاقات میکنن . اما در لحظه ملاقات صدای بلندی به گوش میرسه ...
Their love renewed
They`d rendezvous
In a pathway out of view
They thought no one knew
They came a shot out of the night
این قسمت که در واقع روشن کننده کل داستانه به صورت صداهای محیط و شخصیتها و مثل یک فیلم سینمایی شنیده میشه . تکنیکی که توی آلبومی مثل The Wall زیاد شاهدش بودیم . (صداهای تلفن و زنگ مدرسه و سر و صدای مردم و ...) در اینجا هم صداهای کشمکش بین جولیان و ادوارد ، حمله جولیان به ادوارد با چاقو و در نهایت تیراندازی ادوارد به سمت جولیان ، جیغهای ویکتوریا و پس از اون ادوارد با گفتن جمله Open Your Eyes,Victoria و با شلیک دو گلوله اون رو هم به قتل میرسونه .
بعد از رفتن ادوارد ،باز روایت توسط جولیان ادامه پیدا میکنه : جولیان زخمی خودش رو بالای جسد ویکتوریا میرسونه و با گفتن آخرین جملاتش در کنار اون آخرین نفس رو میکشه
One last time
We`ll lay down today
One last time
Until we fade away
One last time
We`ll lay down today
One last time
We slowly fade away
مجددا به زمان حال برمیگردیم و این بار نیکولاس که حالا به حقیقت داستان زندگی قبلیش پی برده جملاتی رو میگه که مشابهش رو با کمی تغییر در نامه ای که ادوارد برای قاتل نشون دادن جولیان نوشته بود و همینطور کمی بعدتر ویکتوریا بیانشون کرده بود. اما این بار نیکولاس از این جملات برای نشون دادن اینکه حقیقت رو فهمیده و دیگه افکارش به دو زندگی فعلی و قبلی خودش تقسیم نیست و میدونه که روزی مجددا جولیان رو خواهد دید استفاده میکنه :
This feeling inside me
Finally found my love, I`m finally free
No longer torn in two
I learned about my lie by living through you
This feeling inside me
Finally found my love, I`ve finally broke free
No longer torn in two
Living my own life by learning from you
We`ll meet again my friend someday soon
آلبوم با یه درام سولو از Mike Portnoy که روی ریتم رادس و پتروچی زده میشه و درنهایت با درخواست اینکه نیکولاس چشمهاش رو باز کنه و به زمان حال برگرده به پایان میرسه.
خب این موضوع هم بعد از 3 پست تموم شد.سعی کردم تمام موارد و نکات ریز این آلبوم رو مطرح کنم که امیدوارم موفق بوده باشم .البته یه سری موارد دیگه مثل شباهت ریفهای بعضی آهنگهای این آلبوم با ریفهای آهنگ Metropolis Part I سال 91 و همچنین استفاده از Chord Progression های یکسان در بیشتر آهنگهای این آلبوم هم بود که به همین اشاره جزیی اکتفا میکنم. در آخر هم گوش کردن این آلبوم رو به اونایی که نشنیدنش توصیه میکنم . اونایی که با دقت گوش نکردن هم مطمئنا باز میرن گوش میکننش ;) . منتظر نظراتتون هستم
تا بعد...
مطلب را به بالاترین بفرستید: